این ناآرامیها حتی به خیابانها نیز کشیده شده و روسیه درخلال چندین روز شاهد تظاهراتهای ضدسیاستهای دولت بوده است. اما این همه ماجرا نیست. پاکسازی نیروها در دولت و چرخشی نو در نتایج انتخابات پارلمانی نیز ازجمله رخدادهایی است که طی ماههای اخیر در عرصه سیاسی روسیه رخ داده است. البته هیچکدام از این رخدادها، در عرصه سیاسی روسیه جدید نیست اما این اتفاقات زمانیکه به صورت زنجیرهای به هم متصل رخ میدهند، برخی از مولفهها را در عرصه سیاست داخلی روسیه تغییر میدهند.
نخستین نشانههای تغییر در عرصه سیاسی روسیه زمانی رخ داد که باندهای وابسته به پوتین در کرملین شروع به فروپاشی کردند. زمانیکه پوتین برای نخستینبار قدرت را در دست گرفت به این نتیجه رسید که تنها راه برون رفت روسیه از بحرانی که با آن دستبهگریبان بود سازماندهی گروهی از نیروهای وفادار به خود است، به همین دلیل او 2هدف را مد نظر قرار داد و دنبال کرد؛ نخست، برقراری ثبات اقتصادی و سیاسی در روسیه و دوم طراحی استراتژی برای آینده روسیه که بسیار به نظامهای لیبرالیستی نزدیک بود؛ 2هدفی که بهنظر نقیض یکدیگر بودند. این طرح پوتین 2باند قدرت را در کرملین شکل داد.
باند موسوم به «سیلوویکی»که نیروهای آن از افسران قدیمی ارتش یا نیروهای قدیمی امنیتی کا.گ.ب بودند که از پستهای سابق خود کناره گرفته و به پستهای دولتی روی آورده بودند و باند دیگر موسوم به «سیویلیکی» که از نیروهای اصلاحطلب و اقتصاددانان لیبرال تشکیل میشدند. یکی دیگر از اهداف پوتین از شکلدادن این دو باند این بود که از جنگ قدرت میان این دو گروه و رقابتشان با یکدیگر سود ببرد. به این ترتیب که با ایجاد توازن قوا میان این دوباند آنها را به یکدیگر مشغول کند. تا زمانیکه این دو باند به یکدیگر مشغول هستند جایگاه پوتین بهعنوان رأس هرم قدرت در کرملین حفظ شده و توازن قدرت نیز در کرملین برقرار خواهد بود. پساز رویکارآمدن دیمیتری مدودف نیز کماکان همین رویه در کرملین در جریان بود و پوتین بهعنوان مرد پشت پرده و در سایه کرملین قرار داشت.
اما بحران اقتصادی که از سال2009 آغاز شد همه برنامههای پوتین را به هم زد. یکباره مسائل اقتصادی اولویت نخست کرملین شد و شکست در سیاستهای اقتصادی و رفاه اجتماعی کرملین بهتدریج اختلافات میان 2باند قدرت را افزایش داد؛ چه اینکه کرملین منافع خود را در راه سپردن به سوی اقتصاد مدرن و لیبرالیستی میدید و به سوی خصوصیسازی حرکت میکرد بنابراین به صورت خودکار باند سیویلیکی که الکسی کودرین اقتصاددان، عضو آن بود، قدرت بیشتری مییافت. براساس طرح پیشنهادی کودرین به پوتین، روسیه باید دست شرکتها و نهادهای دولتی را از کمپانیهای پولساز روسیه کوتاه کرده و روند خصوصیسازی را طی کند. این دقیقا طرحی است که سیلوویکی نمیتواند آن را تحمل کند؛ چهاینکه اکثر این کمپانیهای بزرگ تحت کنترل این باند قرار دارند.
سیلوویکی کنترل کمپانیهایی نظیر کمپانی بزرگ نفتی رزنفت، امتیاز انحصاری خطوط آهن روسیه، امتیاز انحصاری شرکت حملونقل هوایی روسیه به نام آئروفلات، کمپانی انرژی هستهای روس اتم و کمپانی صادرکننده اسلحه رزوبورونکسپورت را در دست دارد. بهاینترتیب جنگ قدرت میان این دو باند قدرتمند در کرملین وارد فاز جدیدی شد. از سوی دیگر با مشغولشدن کرملین به دعواهای داخلی، گروههای ضدکرملین جدید در روسیه شکل گرفتند. نخستین نشانه پیدایش چنین گروههایی 3ماه پیش پدیدار شد؛ زمانیکه حزب روسیه متحد ولادیمیر پوتین اکثریت مطلق خود را در مجلس از دست داد و حزب کمونیست روسیه که گرایشهای نزدیکی به سیلوویکی دارد تعداد کرسیهایش را به 2برابر افزایش داد. برخی دیگر از احزاب روسیه نیز تعداد کرسیهایشان را در مجلس افزایش دادند. یک هفته بعد از انتخابات، اعتراضات مردمی علیه کرملین با طرح ادعای تقلب در انتخابات آغاز شد و 80هزارنفر از مردم روسیه تظاهراتی را رقم زدند که از زمان بهقدرترسیدن پوتین سابقه نداشت.
دلیل اعتراضها در روسیه
اگرچه تظاهرات جنبشهای ضدکرملین ازلحاظ ایدئولوژیکی، استراتژی و اهداف، نقاط مشترکی با یکدیگر نداشتند اما این جنبشها توانستند جمعیتی عظیم را بسیج کنند و به خیابانها بکشانند و همین توانایی آنها توجه پوتین و جهان خارج را به خود جلب کرد.
احساسات ضدکرملین در مردم روسیه ریشه در مسائل گوناگونی دارد. روسیه برای سالها از ثبات سیاسی و اقتصادی خوبی برخوردار بود. این ثبات بهتدریج نوعی امنیت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را در روسیه بهوجود آورد؛ امنیتی که این باور را در میان مردم روسیه بهوجود آورد که کشورشان دیگر نیاز به سیاستمداری چون پوتین ندارد که بهعنوان «ناجی روسیه» مطرح میشد.
بالاماندن بهای جهانی نفت و گاز برای مدت زمان زیاد و رونقیافتن اقتصاد روسیه که با درآمد حاصل از فروش نفت و گاز نیرو میگرفت منجر به افزایش درآمد سرانه مردم و افزایش رفاه در کشور شد و بهتدریج طبقهای متوسط در روسیه شکل گرفت؛ طبقهای اجتماعی که حضورش در روسیه سابقهای نداشت.
علاوه بر این، نگاهی به میانگین سنی جمعیت روسیه نشان میدهد که این جمعیت جوان شده است و امروز دیگر کمتر از گذشته، دوران اتحاد جماهیر شوروی را به یاد میآورد و انگارههای مدرن بیشتر در ذهنش شکل گرفته است. از سوی دیگر نوعی احساسات رادیکال ملیگرایانه تمامی روسیه را فراگرفته که دیگر به کرملین بهعنوان یک نهاد قدرت سنتی که ساختارش براساس توازن قدرت اداره میشود، اعتقادی ندارد.
واقعیت این است که دولت پوتین در سالهای اخیر چنین تغییراتی را پیشبینی نمیکرد. او پیشبینی نمیکرد که نتواند با مخالفان درونحزبی خود به هماهنگی برسد و در کنترل احساسات ضدکرملین ناموفق عمل کند. پوتین هرگز پیشبینی نمیکرد که توازن قدرت ساخته دست او اینگونه دچار مشکل شود.
عجیب این است که وقتی تمامی این رخدادها در خلال چندماه گذشته اتفاق افتاد، پوتین نتوانست واکنشی سریع از خود نشان دهد و بسیار دیر، دست به اقدام زد. البته در حال حاضر او در تلاش است تا یک استراتژی برای فائقآمدن بر این مشکلات، البته در کوتاهمدت، طراحی کند و پس از آن سیاستهای سیاسی و اجتماعی بلندمدتی را برای کنترل این تغییرات و سمتوسو دهی به آنها، تعیین کند. البته با نگاهی به تاریخ معاصر روسیه میتوان دریافت که هر کدام از رهبران روسیه وقتی با چنین تغییراتی در عرصه سیاست داخلی روبهرو شدند (به این معنا که کشور یکباره از ثبات کامل به بیثباتی سوق پیدا کرد) دست به اقداماتی زدند که پوتین زد. نمونه آخر آن را میتوان در سیاست گورباچف آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی در ماههای پایانی سیستم کمونیستی در این کشور بهوضوح مشاهده کرد.
هراندازه پوتین زمان بیشتری صرف حل این مشکلات کند و هرچقدر حل این مشکلات بیشتر طول بکشد، دولت وی بیشتر ضعیف میشود. به دیگر سخن، حل این مشکلات توان بسیاری از کرملین میگیرد. پوتین همواره تلاش کرده است که چه در عرصه داخلی و چه در عرصه خارجی بهعنوان یک سیاستمدار قدرتمند بهنظر برسد. انتشار تصاویر او وقتی در حال ورزش جودو است یا تصاویری که هنگام شکار یا ماهیگیری از او منتشر شده است، همه و همه هوشمندانه و در راستای شکلدهی افکار عمومی برای جلوهگری قدرت وی، انجام شده است.
یک پوتین ضعیف نمیتواند افکار عمومی را حول خود شکل دهد و برای انتخابات ریاستجمهوری کاندیدایی مطمئن باشد. به این ترتیب حزب او و حامیانش نیز کنار یک پوتین ضعیف جمع نخواهند شد. در نتیجه با تنها ماندن پوتین، این گروههای ضدکرملین هستند که قدرت بیشتری خواهند یافت. به تعبیر دیگر، نظام سیاسی روسیه در دوره پوتین به گونهای طرحریزی و شکل داده شده که امروز دیگر یک ولادیمیر پوتین ضعیف برابر است با یک روسیه ضعیف.
پیامد اعتراضها
ضعیفشدن پوتین علاوه بر تبعات سیاسی و امنیتی که برای روسیه دارد، تبعات اقتصادی زیادی نیز خواهد داشت. در چنین شرایطی سرمایهگذاران کمتر خطر کرده و سعی میکنند در روسیه سرمایهگذاری نکنند؛ بنابراین اقتصاد روسیه که برای طیکردن روند خصوصیسازی و مدرنیزاسیون به سرمایهگذاران خارجی نیازمند است، دچار رکود سختی خواهد شد. از سوی دیگر با تضعیف کرملین که در پی ضعیفشدن پوتین رخ خواهد داد، روسیه نخواهد توانست همچون گذشته نفوذ و سیطره خود را بر دیگر کشورهای اتحاد جماهیر شوروی سابق حفظ کند و بهطرز فزایندهای در قفقاز و اروپای مرکزی ضعیف خواهد شد. دیگر کشورها نظیر آمریکا نیز از بیثباتیهای اقتصادی و سیاسی در روسیه نهایت استفاده را خواهند برد و تلاش خواهند کرد تصویری از روسیه بهنمایش بگذارند که روسیه را از آنچه ادعا میکند ضعیفتر نشان داده شود.
در نهایت باید گفت سؤال اساسی این نیست که آیا پوتین میتواند بر مشکلات داخلی روسیه فائق آید یا خیر؟ بلکه سؤال اساسی این است که چقدر طول میکشد تا پوتین بار دیگر روسیه را به مسیر قبلی خود که مسیر ثبات بود، بازگرداند؟